
|
جمعه 11 مهر 1393برچسب:, :: 10:57 :: نويسنده : ملیکا
دُخـتـر بــودَטּ هــم تـآوآטּ دارَد
دوســتـ کــﮧ میــشــوﮯ عــآشـَـق میــشــوﮯ!!! از روﮯ عـِـشـق نـﮧ هــَــوس " تـَـنـَـتـ " را بـﮧ او مـیـسـپـآرﮯ پــَــس از مُــدَ تـﮯ او مــیــرَوَد آטּ زَمــآטּ تــو هـَــرزِه ا ﮯ و او فَـقَـط کـَـمـﮯ دُخــتـر بـآز ﮯ کـَـردِه !!! نظرات شما عزیزان: سعید
![]() ساعت23:18---15 مهر 1393
اینکه در قلبمی ، باور کرده ام که تا ابد مال منی ، حتی اگر نباشی ،
حتی اگر مرا نخواهی تو نمیدانی وسعت عشقم را ، چگونه آهسته بگویم وقتی نمیشنوی صدای فریادم را... لحظه های نبودنت تصویریست از یک شب بی ستاره ، از آن شبهایی که بی قرارتر از دلم دلی بی تاب نیست ، بدان قدر دلی را که مثل آن در پی عشقش نیست! تو نمیدانی به خاطرت با گذر زمان از همه دنیا میگذرم ، تا برسد به لحظه ای که دیگر هیچ فرصتی برای در کنار تو بودن نمانده باشد ، آنگاه عشقت را با خودم به آن دنیا خواهم برد ، تا به ساکنان آن دنیا نیز ثابت کنم که بدجور عاشقت هستم... تمام وجودم به تو وابسته است ، بودنم به بودنت بسته است ، نشکن دلم را که این دل خسته است! منی که اینجا زانو به بغل گرفته ام ،آرزوی در آغوش کشیدن تو را دارم ، منی که تنها تو را دارم... چشمانم را میبندم و تو را در کنارم تصور میکنم ، ای کاش رویا نبود ، ای کاش دلم اینک در این لحظه ی پر از دلتنگی تنها نبود... انگار از همان آغاز ،آغاز من بوده ای ، نفسهای عشق را به من داده ای، تا از تو به عشق برسم، تا از عشق دوباره به تو برسم... اینکه تو را در قلبم احساس میکنم ، اینکه عشقم هستی به داشتنت افتخار میکنم ، همین برایم زیباست ، دنیا را بی خیال ، تمام زیبایی ها در وجود تو پیداست! نگیر از قلبم بودنت را که قلبم از تپش می افتد ، نگیر از من گرمی دستانت را که وجودم یخ میزند اینکه در قلبمی ، باور کرده ام که تو جزئی از وجودمی، تو نیز باور کن این عشق جاودانه را... ![]() ![]()
![]() |